اي عكس من نشان من از زندگانيم … اي يادگار كودكي و نو جوانيم
در گلشن جهان گل بيرنگ و بوي من …در باغ زندگاني برگ خزانيم
نقش بر روي لوحه ناپايدار عمر … از جسم مستعار اثر جاودانيم
از روزگار گم شده در دست مانده ام … ز ايام پر شكنجه و حسرت نشانيم
آرام و ساكت و متفكر ز چيستي ؟ … افسرده خاطر و متحير ز چيستي ؟
دانم كه از جفاي جهان دل شكسته اي … در زير بار محنت ايام خسته اي
جزء خاطرات تلخ نداري ز كودكي … ازعهد نوجواني طرفي نبسته اي
در دام رنج مرغ صفت مانده اي اسير … ازحلقه كمند حوداث نرسته اي
آزرده اي وخسته وغمگيني وحزين … زانرو سكوت كرده و خاموش نشسته اي
خاموش باش – ساكت و آرام تا ابد … حرفي ميار بر لب هرگز ز نيك و بد
اي نقش بي تكلم و بي گفتگوي من …از پشت شيشه چشم گشوده به سوي من
يا با من ازجهان دگر رازها بگوي …يا بيش از اين مايست برابر بروي من

Leave a Comment